خرابات و نقش آن درسيمای فرهنگی کشورمان
انجنير سيد احسان واعظی انجنير سيد احسان واعظی

 واژۀ خرابات درزبان، فرهنگ و ادبيات امروزما مفهوم و تعبيرهای متفاوت، متقابل ومتضاد را افاده ميدارد که يکی از آن گريز ازقاعده، رفتار و هنجارهای اجتماعی و عقيدتی وديگری نماد ظهور وجلوه گاه حق و منزل رسيدن به معرفت وحقيقت کامل را دربرميگيرد.

    خرابات درلغت معنی ميکده و ميخانه را دارد و درعربی به مفهوم خرابه و ويرانه است؛ درفارسی بمقصود مفرد و مجرد آن، جايی را گويند که درآن، رندان به عيش و نوش سرگرم شوند و درقديم خانه های را که دارای وسايل عيش وعشرت و محل باده پيمايی وعشق ورزی با کنيزان بوده، خرابات می گفتند.

      دراصطلاح اهل تصوف، خرابات عبارت است از مقام و مرتبۀ خرابی و نابودی عادات نفسانی و خوی حيوانی و محل کسب اخلاق ملکوتی و تذکيۀ روحی؛ جاييکه قلندران، صوفيان و عارفان ازقيد عادات و حالات نفسانی رهايی يافته و ازبادۀ نورهستی و حقايق زندگی سرمست شوند.

     خراباتی مردکامل را گويند که به معرفت الهی دست يافته باشد ويا اين که خراباتی مردم کريم و سخی طبيعت را نيز گويند که عاری ازتنگ نظری بوده و به مردم احسان و مدد رساند.

    بهرصورت، ازآن جاييکه واژۀ خرابات به عنوان اسم محل بود و باش اهل طرب بوده و موسيقی و اهل طرب با هردو مفهوم ياد شده درارتباط هستند؛ اما اين که اين واژه به کدام يکی ازاين مفاهيم مطابقت و سازگاری بيشتری را نشان ميدهد؛ لازم دانسته می شود تا برای رده يابی ريشۀ معانی متضاد خرابات به عقب برگشته، به گذشته های دورترآن نگاهی بافگنيم تا دريابيم که اصلاً اين واژه ازکجا آمده و چرا دومفهوم متقابل را دربرگرفته است.

     حقيقت مسلم اين است که کلمۀ خرابات از واژه ها و مفاهيم فرهنگ و ادب عهد مهرپرستی و آيين ميترايی به روزگارما رسيده است. خورآبه که درعهد اسلامی خورآباد ناميده شد، مرکز عبادت و اجرای آيين های مهرپرستی بوده که به مرورزمان به دو صورت به خرابات تغيير شکل داده شده است.

    نخست اين که خورآباد با تغيير اولين مصوت خود ( حذف " و" ) به سادگی مبدل به خرابات گرديده و دو ديگر اين که، صورت جمع " خورآبه" که به علت اختتام حرف آخر آن به های هوز که اسم مؤنث شمرده می شد و درقواعد گرامر زبان عربی که دراين زمان در کشورما نيز به عنوان زبان دينی اشاعه يافته بود، با افزايش حرف " ت" که نشانۀ جمع مؤنث را افاده ميدارد، به خرابات تبديل شده است.

   اساساً عبادتگاه و نيايشکدۀ آيين ميترايی را" خورآبه" و " مهرآبه" می گفته اند که مرکب از دو جزء اند: "خور" و" مهر" که هردو معنی واحدی داشته، خورشيد را افاده ميدارد و " آبه " معنی چشمه را، که بدين ترتيب " خورآبه" بمعنی " چشمۀ خورشيد" می باشد.

    اسطوره های ميترايی حاکی از آن است که مهر يا خورشيد، سنگی را هدف تيرش قرارداده و با اصابت تير بدان سنگ، آب از ميان سنگ فوران نموده و درجهان جاری و منتشر گرديد. محل فوران آب را مهرابه و آب جاری شده از سنگ را نوشابه ناميدند که اين يکی نيز ازدو جزء ترکيب يافته است.

       واژۀ " نوش" يا " انوش" که معنی لغوی جاودانه را دارد و " آبه " يعنی چشمه و همين چشمۀ جاودان است که بعدها درفرهنگ دوران اسلامی ما " چشمۀ آب حيات" و " آب حيوان" خوانده شد که آن را " چشمۀ خضر" نيزگفته اند.

       همچنين اين اسطوره ازاين هم حکايت دارد که مهر درگاهباره يا غاروارۀ آب جاويدان، گاوی را که نماد زندگی و آبادانی زمين شمرده می شد، قربانی نمود تا ازخون آن زمين به زايش و تخم گذاری رسيده و توليد محصول را آغازنمايد که بدين صورت او درکنارمهرآبه  تخم زندگانی را به خاک افشانده و تداوم و بقای زندگی را بر روی زمين تضمين نمود.

      بنابران بشريت بپاس خلقت هستی و تداوم زندگی و حيات بر روی زمين توسط مهر، نيايشهای برای او برپا داشتند و آن را " مهرآبه" و " خورآبه" نام نهادند که اين خورآبه ها معمولاً درتهکاوی ها يا زيرزمينی های اين عبادتگاهها قرارداشتند که نمونۀ برجستۀ آن "خورآبه" يا "خورخانه" است که درکوتل خيرخانۀ کابل هنوزهم موجود است و اسم خيرخانه نيزصورت تغييريافتۀ اسم همين نيايشگاه است. چناچه که حبيب الله کلکانی به علت آغاز موفقيتش برای گرفتن تاج و تخت سلطنت که ازطريق همين کوتل آغازگرديده بود، نام آن را به خيرخانه مبدل ساخت.

      پس ازظهوردين زردشت، منحيث آيين رسمی جديد دراين سرزمين، با وصف به عاريت گرفتن مفاهيم و ارزشهای فراوان ازآيين ميترا، بنابر خصلت طبيعی و قانونمند هرآيين اعم از عقيدتی، سياسی و اجتماعی که جديداً ظهور می نمايد و برای يافتن زمينه های بيشتر، بهتر و وسيعتررشد و اشاعۀ خود، رسوم وآيين های پيشين را خوار و بی ارزش تلقی ميدارد؛ دين جديد مزدا يسنا يا آيين زردشتی نيز مفاهيم زيادی را که تعدادی به عين شکل و برخی ديگری با تغيير ماهيت، ازآيين ميترا اقتباس گرديده بود، بازهم تا حدودی برضد ارزشهای آيين مهر قرارگرفته و برای بی اعتبارساختن ماهيت و محتوای آن تبليغات گسترده ای ادامه يافت. چون درآيين ميترايی جشن وشادی و سروراهميت فوق العاده ای داشت؛ مراسم عبادت درخورآبه ها با خوا نش سرود های نيايشی و نوشيدن نوشابۀ مستی آور هوم يا سوما برگزار می شد.

   با ظهور و اشاعۀ دين اسلام درسرزمين ما، مبارزه بر ضد ارزشهای آيين ميترايی با شدت هرچه بيشترصورت گرفت. دراين عهد که با ظهوردين جديد مسکرات حرام اعلان شد و دست اندرکاران موسيقی نيز به چنين سرنوشتی محکوم گرديد، طبيعتاً به خورآبه ها درجامعه نيز ارزش کاملاً منفی نسبت داده شد. دراين هنگام بنابر تغييراتی که درزبان و واژگان آن بوجود آمده بود، " خورآبه" را " خورآباد " و " خورخانه " ناميده و چون زبان عربی همزمان با دين اسلام درکشورهای فارسی زبان وارد و مسلط گرديد، صورت جمع " خورآبه" ، " خورآباد" و بعد " خرابات" ساختند و درهرمحلی که موسيقی، رقص و استفاده ازمسکرات صورت ميگرفت، خرابات ناميده شد.

    چون دراين خرابات خانه ها، ارزشهای احکام دين اسلام درنظر گرفته نمی شد؛ لذا در فرهنگ عمومی خرابات مفهوم و بار معنايی منفی دريافت داشته و خراباتی، دشنام قبيحی محسوب گرديد.

    چنانچه که درادبيات فارسی- دری ازآغازعهد اسلامی تا اوايل سدۀ ششم هجری، خرابات درهمه جا بمعنی منفی آن به مفهوم و عنوان طربکده و مرکز تعيش به کار گرفته شده است.

    اميرمعزی مفهوم ازخرابات را درقطعه ازشعرذيل چنين افاده ميدارد:

من خراباتی ام و باده پرست     +  درخرابات مغان بی خود و مست

می برندم چو صبوح دوش بدوش +  ميدهندم چو قدح دست به دست

    ويا درشعری ازظهيرفاريابی می يابيم :

يار می خوارۀ من دی قدح باده بدست + با حريفان زخرابات برون آمد مست

    ويا اين که درشعری ازمنوچهر دامغانی که درآن خرابات بمفهوم قمارخانه ياد گرديده، سيمای منفی آن چنين تبين می يابد:

دفتر به دبستان بود و نقل به بازار + وين نرد بجايي که خرابات و خراب است

    خواجه عصمت بخارايی شاعرسخنور اواخر سدۀ هشتم و اوايل سدۀ نهم هجری با آن که دراين سروده جنبۀ عرفانی خرابات را درنظر دارد، بازهم تصويرظاهری بازشناسی خرابات درآن دوره ها به بهترين وجهی بازتاب يافته است:

سرخوش ازکوی خرابات گذرکردم دوش + به طلبگاری ترسا بچۀ باده فروش

پيشم آمد به سر کوچه پری رخساری      + کافرانه شکن زلف چو زنار بدوش

گفتم اين کوی چه کوئيست ترا خانه کجاست؛ + ای مه نو خم ابروی ترا حلقه بگوش

گفت تسبيح به خاک افگن و زنار ببند     + خرقه بيرون فگن و کسوۀ رندانه بپوش

توبه يکسو بنه و ساغر مستانه طلب   +      سنگ برشيشۀ تقوا زن و پيمانه بنوش

بعد ازآن سوی من آ تا به توگويم خبری+    کاين چه کوئيست، اگربرسخنم داری گوش

رند و ديوانه و سرمست دويدم پی او   +    تا رسيدم به مقامی که نه دين ماند ونه هوش

ديدم ازدور گروهی همه ديوانه ومست+     ازتف بادۀ شوق آمده درجوش و خروش

بی دف وساقی ومطرب همه دررقص وسماع+ بی می وجام وصراحی همه درنوشانوش

چون سر رشتۀ ناموس برفت ازدستم    +     خواستم تا سخنی پرسم از او گفت: خموش!

نيست اين کعبه که بی پا وسرآيی به طواف+ وين نه مسجد که درآن بی خبرآيی به خروش

اين خرابات مغان است، درآن مستانند +      ازدم صبح ازل تا به قيامت مدهوش

گرتورا هست درين شيوه سر يکرنگی+    دين ودانش به يکی جرعه چو"عصمت" بفروش

     حکيم بزرگ سنايی درقرن ششم هجری عرفان را وارد قلمرو ادبيات فارسی گردانيده و بموازات آن واژۀ خرابات نيزبوسيلۀ آثار اين شاعربلند انديشه و عارف وارسته و صوفيان پس از وی که قبلاً برخی ازکلمات و اصطلاحات انتقال شده، ازآيين ميترايی توسط کيش زردشتی دردين اسلام تجلی منفی و رنگ و بوی متناقض و صوری بخود گرفته بود، درعرصۀ عرفان اسلامی قد برافراشته و به مفاهيم تطهير و تصحيح شدۀ آن عرض وجود نمود؛ نظير: خرابات، پير، پيرمغان، مغ، مغ بچه، می، ميکده، مست، مستان، ترسا بچه و مانند اينها.

     همزمان با آن چون معرفت شهودی و اشراقی که بر رعايت عقل و حفظ ظواهرشرع تاکيد ميورزند، دربرابر قشريگرايی، تعصب نگری و سخت گيری های اهل فقه دراين زمان عرض وجود نموده بود ومسجد ومدرسه تحمل پذيرش آنها را نداشت؛ بنابران عرفاء و صوفيان ناچار ازمدرسه و مسجد دلسرد و بيزارگرديده، ناگزيراً به مفاهيم آيين مهر که نخستين پايۀ عرفان اشراقی درکشورما بوده، روی آوردند و آنان خرابات و ميکده را بجای مسجد و مدرسه، بمنظور و مفهوم تجلی گاه حق و رسيدن به دلدار حقيقی و لقاء جاودانی عنوان کردند وازساير مفاهيم و اصطلاحات نيز معانی درخور مراد استنتاج نمودند.

    پس از سنايی غزنوی، بزرگ مردان ديگری چون: عطار نيشاپوری، خداوندگاربلخ حضرت مولانا جلال الدين محمد بلخی، امير خسروبلخی دهلوی، مصلح الدين بن عبدالله سعدی شيرازی، لسان الغيب خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازی، فخرالدين ابراهيم عراقی وشماری ديگردامنۀ کاربرد اين اصطلاحات و مفاهيم را وسعت بخشيده و آن را تقديس نمودند، تاجاييکه مفهوم ومقام جديدی ازخرابات و خراباتی بميان آمد که درست درنقطۀ مقابل معانی پيشين قرارگرفت. ولی با انهم برداشت منفی و مفهوم سطحی و ظاهری اين واژه متأسفانه تا قرون بعدی نيز درذهنيت عوام و عرف جامعه باقی ماند و مفهوم دوگانۀ آن حفظ گريد. چنانچه که افصح المتکلمين شيخ سعدی دربار هشتم گلستان چنين ميفرمايد:

   « اگرکسی به خراباتی رود به نمازکردن، منسوب می شود به خمر خوردن

       برای دانستن معنی و مفهوم و مشخصات خرابات و خراباتی لازم می آيد تا برخی از اشعاری را که اين قافله سالاران وارسته و فرزانه گان ادب و عرفان دراين باب سروده اند، درج اين مقال نماييم.

       حضرت نظامی گنجوی جايگاه عرفانی و مقام معنوی خرابات را درقصيدۀ ذيل چنين بيان فرموده است:

دوش رفتم به خرابات و مرا راه نبود     +   ميزدم نعره و فرياد کس ازمن نشنود

يا نبُد هيچ کس ازباده فروشان بيدار        +   يا که من هيچ کسم، هيچکسم درنگشود

نيمی ازشب چو بشد بيشترک يا کمتر      +  رندی ازغرفه درآورد سر و رخ بنمود

گفتمش دربگشا گفت برو ياوه مگوی        +  کاندرين وقت کسی بهر کسی در نگشود

اين نه مسجد که به هرلحظه درش بگشايند     +  که تو ديرآيی و اندرصف پيش آيی زود

اين خرابات مغان است و درآن رندانند       +  شاهد و شمع و شراب وشکر و نای سرود

هرچه ازجملۀ آفاق دراين جا حاضر         +   مومن و ارمنی و گبر و نصارا و يهود

گرتوخواهی که دم ازصحبت اينان بزنی     +   خاک پای همه شو تاکه بيابی مقصود

ای نظامی چوزنی حلقه درين درشب وروز +  مگر ازآتش سوزنده نيابی جز دود

 

     حضرت مولانا جلال الدين محمد بلخی که خود ازشيفته دلان پاک نهاد و از شوريده گان نيک بنياد است، تجلی نورحقيقت و درخشش شمع معرفت، وی را چنان منقلب و مجذوب گردانيده و به وجد و اشتياق آورد که شوريده و سرمست بانگ و خروش سرداده، به رقص و سماع بر می خيزد. اين ندبه و زاری که دربهترين شکل عبادی ازسوز راستين قلبش منشاء گرفته، نجوای آن را به آسمانها فرا برده و پژواکش را بی حد و کرانه ساخته است. زيرا اين منزلگاهيست که درآن وارستگان بی تعلق و پاک بازان بی تملق ازقيد خواهشات نفسانی وارهيده و سيمای حيات انسانی درنزد آنان فروغ وتجلی ديگری دريافت ميدارد. مکانی که درآن وارستگان بی باک و ازخود رفته گان سينه چاک، بدون رنگ و ريا و تعلق و مدعا سر به زانو زده اند؛ ازهزاران ايوان خسروانی و سريرسلطانی، شامخ و پرفرازتر است.

      ازهمين جاست که نوا و خروش برخاسته ازقلب اين آتش نفسان سينه چاک، بربام و در اين مأوا نقش بربسته و رايحۀ خوش و شميم عطرآگين آن ، فضای اين خانه را پاک و معطر ساخته است و اين خانه به تعبير مولانای بزرگ، همان خرابات است.

    چنانچه که درسرودۀ ذيل فرموده اند:

اين خانه که پيوسته دراو بانگ چغانه است +   ازخواجه بپرسيد که اين خانه چه خانه است

اين صورت بت چيست اگرخانۀ کعبه است +   واين نورخدا چيست اگر دير مغانه است

گنجی است دراين خانه که درکون نگنجد   +   اين خانه واين خواجه همه فعل و بهانه است

برخانه منه دست که اين خانه طلسم است   +   با خواجه مگوييد که او مست شبانه است

خاک وخس اين خانه همه عنبرومشک است +  بانگ دراين خانه همه بيت و ترانه است

فی الجمله هرآن کس که دراين خانه رهی يافت+ سلطان زمين است وسليمان زمانه است

ای خواجه يکی سر تو ازاين بام فرو کن    +   کاندر رخ خوب تو ز اقبال نشانه است

چون آينه جان نقش تو دردل بگرفته است   +  دل درسرزلف توفرو رفته چو شانه است

اين خواجۀ چرخ است که چون زهره وماه است+واين خانۀ عشق است که بی حد وکرانه است

مستند همه خانه کسی را خبری نيست    +     ازهرکه درآيد که فلان است و فلان است

...                         دربيشه مزن آتش و خاموش کن ای دل

درکش توزبان را که زبان تو  زبانه است

    عارف بزرگ سدۀ هشتم و نهم هجری شيخ محمود شبستری درمثنوی گلشن تصويرزيبايی ازخرابات و مقام خراباتی را ارائه داشته که ابيات چندی از آن برگزيده شده است:

خراباتی شدن ازخود رهائيست      + خودی کفراست ورخود پارسا ئيست

خرابات آشيان مرغ جانست          + خرابات آستان بی مکا نست

خراباتی خراب اندر خرابست       +   که در صحرای او عالم سرابست

خراباتيست بی حد و نهايت          +   نه آغازش کسی ديده نه غايت

اگر صد سال در وی می شتابی     +  نه کس را و نه خود را باز يابی

گروهی اندر او بی پا و بی سر      +  همه نی مؤمن و نی نيز کافر

شراب بيخودی در سر گرفته        +  به ترک جمله خير و شر گرفته

شرابی خورده هريک بی لب و کام + فراغت يافته ازننگ و از نام

حديث و ماجرای شط و طامات      +  خيال خلوت و نور کرامات

به بوی دردی ئی از دست داده     + زذوق نيستی مست اوفتاده

عصا و رکوه و تسبيح و مسواک  + گرو کرده به دردی جمله را پاک

ميان آب و گل افتان و خيزان     +  به جای اشک، خون از ديده ريزان

گهی اندرسماع ازشوق جانان     +  شده بی پا و سر چون چرخ گردان

به هر نغمه که از مطرب شنيده  +  بدو وجدی ازآن عالم رسيده

سماع جان نه آخرصوت وحرف است + که درهرپرده يی سر شگرف است

زسربيرون کشيده دلق ده تو        +  مجرد گشته ازهررنگ و هر بو

يکی پيمانه خورده از می صاف +   شده زان صوفی صافی ز اوصاف

زمژگان خاک مزبل پاک رفته   +   زهرچ آن ديده ازصد يک نگفته

گرفته دامن رندان خمار           +  زشيخی و مريدی گشته بيزار

چی شيخی چه مريدی،اين چه قيد است؟

چی جای زهد و تقوا، اين چه شيد است

    به همين ترتيب ابيات پراگنده ای ازبرخی شعراء نامور زبان فارسی- دری تصويری ازمقام و جايگاه خرابات را اين گونه بازتاب ميدهد.

    حضرت سعدی رحمت الله عليه فرموده است:

   هرکه با مستان نشيند ترک مستوری کند

    آبروی نيک نامان در خرابات آبجوست

    حضرت حافظ شيرازی چنين فرموده:

    ياد باد آنکه خرابات نشين بودم مست

    وآنچه درمسجدم امروز کم است آنجا بود

    حضرت عمر خيام درجايی ميفرمايد:

    نازم به خرابات که اهلش اهل است

    گرنيک نظر کنی بدش هم سهل است

    ويا اين که:

    درخرابات مغان نورخدا می بينم

    اين عجب بين که چه نوری زکجا می بينم

      صائب تبريزی مقام خرابات و خراباتی را چنين وصف نموده است:

    درخرابات مغان منزل نمی بايد گرفت

    چون گرفتنی کين کس دردل نمی بايد گرفت

    برداشت ها و تصاوير بيان شده روشن و مبرهن ميسازد که خرابات جلوه گاه عشق حقيقی، مظهر سعادت جاودانی و سرمنزل رسيدن به معراج واقعی بوده و خراباتی نيز ديگر انسان فرو رفته درنفس و هوس خويش نبوده؛ بلکه انسان شيدا و وارسته يی است که فنا درعشق جانان حقيقی، گرديده است.

    با توضيح مختصر ازمنشاء و مفهوم خرابات، اينک روی علتی که چرا خرابات شهر کابل بمفهوم اقامتگاه اهل طرب به اين نام مسمی گرديده است، نظری اجمالی ارائه ميگردد:

    اسم اصلی خرابات، خواجه خردک ميباشد که بعدها درمحاورۀ مردم به اين نام مسمی گرديده است. خواجه خردک مکی عليه الرحمه عارف شوريده، صوفی وارسته و بزرگ مرد صاحب حال بوده که درآن محله می زيسته و مسجد و خانقا يی را درآن جا اعمارنموده که به مسجد و خانقا يا خرابات خواجه خردک مکی عليه الرحمه مسمی گرديده بود. بعد ازوفات آن جناب، پيکرمبارک ايشان درصحن خانقا مدفون گرديده که کتيبۀ سر دروازۀ مسجد و سنگ مزارشان، تاريخ سال های زندگی وی را بازگو می نمايد.

    اين مسجد که تا سال های اخير دهۀ 80 ميلادی وجود داشت؛ اما متأسفانه که دراثر جنگ های دهۀ 90 تنظيم های جهادی درشهر کابل، بسان ديگرمناطق و محلات شهرکابل کاملاً تخريب گرديد. بايد متذکر شد که خانقا يا خرابات خواجه خردک با قسمتی ازمسجد مذکور، بعلت اين که درقيام های مردم ما برضد انگليس ها، محل تجمع و تصميم گيری مبارزين و آزاديخواهان ميهن مان بود؛ درجريان جنگ و تهاجم اول مبارزين عليه انگليسها تخريب گرديده بود. زيرا درلحظات آغازين تجاوز اشغالگران انگليس، مردم کابل به مقاومت و قيام عمومی برخاسته و برخی ازاين سلحشوران و مبارزين ملی اهل خانقايی و عياران و کاکه ها را تشکيل ميدادند و شبانه درخانقاه متذکره گرد می آمدند و طرح پلان و تصميم حمله بردشمن را اتخاذ می نمودند؛ برخی ازجاسوسان خود فروخته و نوکرصفت، خبر اين موضوع را به انگليسها رسانيده و آنها بمنظور تخريب اين خانقاه نيرنگ و توطئه را اين گونه بکاربستند:

   چون اززمان تيمورشاه به بعد چند خانوادۀ هندی الاصل ولايات جنوب شرقی افغانستان نيز دراين گذر اقامت داشته و شب های جمعه درمراسم خانقاه شرکت می ورزيدند؛ جاسوسان انگليس تبليغاتی را دربين مردم عوام پخش نمودند که هندو های لشکر انگليس به بهانۀ اين که مسلمان شده اند، درخانقاه خواجه خردک لانه نموده وتصاميم مجاهدين را به لشکر انگليس خبرميدهند.

    تبليغ و توطئه انگليس ها موثر افتاد و گروهی ازمردم احساساتی و بی خبر گرد آمده و با جمعی ازبيکاران، غوغاگران، ماجراجويان و آشوبگران گذرهای شمع ريزها، شوربازار،

 شاه لقا، دروازۀ لاهوری، تخته پل و چارچته که درطول راه با ايشان پيوستند، بطرف خانقاه درحرکت شدند. آنها درنزديک خانقاه متوجه گرديدند که دونفر ازعساکرهندی لشکر انگليس ملبس با يونيفورم و سلاح دردست درصحن خانقاه اخذموقع نموده اند.

     دراين هنگام زد وخوردی بين آنان بوقوع پيوست و ناگهان خانقاه بطورمرموزی ازداخل آتش گرفت که درنتيجه ساختمان خانقاه با منزل ميرزا محمد فقير مکی متولی آن خانقاه که ازاولادۀ خواجه خوردک بود، بکلی حريق و قسمتی ازمسجد متذکره نيز منهدم گرديد.

    بقول محمد صديق، جد وی سال بعد نزد ميرزا عبدالسمع خان صدراعظم اميردوست محمد خان که با وی رابطۀ خويشاوندی نيز داشته، شکايت برده و به فرمان امير دوست محمد خان منزلی درگذر شانه سازی برای شان بخشش گرديد که تا دهۀ چهل شمسی درآن منزل سکونت داشتند.

     درعهد اميرشيرعلی خان زمين خانقاه به استاد گام الدين خان پدرکلان مادری استاد غلام حسين اعطاء گرديد، که درساحۀ متذکره منزلی اعمار و تا ويرانی خرابات، دراختياراستاد هاشم و برادرانش قرارداشت.

      طوری که ملاحظه ميگردد، گذر خواجه خردک يا خرابات خواجه خردک ازچندين قرن پيشتر درکابل وجود داشته که درآن پيروان طريقت های مختلف، هريک به شيوۀ خاص خود، گروهی با خواندن نعت، برخی باذکر و جمعی با رقص و سماع، مراسم عرفانی را اجرا

 می نمودند که ازاين جهت آن را خرابات ناميده بودند.

   درروزگارپادشاهی ظهيرالدين محمد بابر که شهرکابل و حومۀ اطراف آن جزء قلمروش محسوب ميگرديد؛ اهل طرب بخاطر رهايی ازشر جهلا و ضررمتعصبين درکوچۀ سنگ کش ها که محله ای بود خلوتگاه و مجزا ازشهر و ازطريق باغ قاضی و باغ نواب که باغهای بزرگی بودند و اين محل را ازشهرجدا می ساخت، متمکن گرديدند.

      بموجب اسنادی که عزيزالدين فوفلزايی درکتاب تحت عنوان " تيمورشاه درانی" به نشر رسانيده؛ شاه مذکور درجشن بزرگی که بنام اتفاق ملت ميخواست برپا دارد، هنرمندان نامور تمامی ولايات امپراتوری خراسان را بعنوان نمايش هنرسرتاسری اين قلمرو بزرگ بمصرف دولت دعوت نموده بود، تا دراين جشن شرکت ورزيده و به شکوه و جلال آن بيفزايند.

    ازآن جاييکه جشن ياد شده بنابرنا آرامی وشورش دربرخی ازولايات قلمرو متذکره برپاشده نتوانست و تعدادی ازاين هنرمندان مشتمل برخوانندگان ونوازندگان که بنابر مشکلات مالی توانايی برگشت به مناطق خود را نداشتند، ناگزيراً درشهرکابل اقامت گزين شدند.

   هنرمندان ولايات شمال و غرب کشور درهمان محلۀ سنگ کش ها رحل اقامت افگندند؛ ولی هنرمندان ولايات جنوب شرقی چون : سند و پنجاب و ملتان و کشمير و ولايات ديگرآن، گذر خواجه خردک مکی را روی اين عوامل و انگيزه که نخست خانوادۀ استاد بحرپورخان و برخی ازهنرمندان ديگری که درعصر اورنگزيب عالمگير با ظفرالله احسن به کابل آمده بودند و در همين محل بود وباش يافتند، برگزيدند و ديگر اين که اين محله درجوارهندو گذرکابل موقعيت داشت، اين امر برای آنها تسهيلاتی را فراهم ميساخت. زيرا آنان خود را با برخی ازباشندگان قبلی اين محل و گذرمجاور آن هندوگذر که با زبان و فرهنگ شان سازگاری داشت، همنوا يافتند و مواد غذايی وسايرضروريات آنها که شيوۀ کالاهای هندی را بازتاب ميداد، تنها درهمين محله دريافت ميگرديد که همين عوامل رامسبب اصلی و دليل قوی علت اقامت اين هنرمندان هندی الاصل درگذرخواجه خردک ميتوان بحساب آورد.

    قابل تذکر است که خرابات بعنوان اسم دومی اين گذر تازمان اقامت هنرمندان مورد بحث نيزمفهوم و واژۀ عرفانی را رسانيده و بيشترخانقاه خواجه خردک را تداعی مينمود؛ ولی هنگام بازگشت اميرشيرعلی خان به کشور، علاوه ازيک عده صاحب منصبان برای تشکيل اردو، گروه دوم، يعنی هنرمندان بخشهای هنرموسيقی و رقص نيز وارد کابل شده، دراين محل جابجا گرديدند؛ اسم خرابات به اين گذر تعميم بيشتريافت.

    دراين آوان ازيکطرف خانقاه خواجه خردک وجود نداشت و ازسوی ديگربرای نخستين بار رقاصه های هندی مسکن گزين اين گذر گرديدند؛ بنابران درعرف، انظار و تصورعامۀ مردم، خرابات خواندن اين محل، نام و مفهوم منفی و مبتذل را افاده می نمود.

   خلاصه اين که کوچۀ خواجه خردک درزمان اميرشيرعلی خان بنام رسمی خرابات مسمی گرديد و مردم خراباتش خواندند. اين هنرمندان نخست دربالاحصار و بعداً درکوچۀ خواجه خردک جاگزين گرديدند. آنها تنها به دربارميرفتند و می نواختند و شهزادگان ازاين استادان فن موسيقی را فرا ميگرفتند.

        دراين آوان بنابرموجوديت تعصبات مذهبی و تلقين خرافاتی درجامعه، اکثريت مردم با وصف اين که شوق شنيدن موسيقی را داشتند؛ ولی هنرمندان اين عرصه را به نظربد و بديدۀ حقارت و اهانت می نگريستند و زندگی اين هنرمدان و اهل موسيقی نيز درمعرض خطر قرارداشت؛ تااين که اميرشيرعلی خان چندنفر پهره داررا موظف گردانيد تا بخاطرجلوگيری ازحملۀ احتمالی برآنها جان شان را ازگزند متجاوزين نجات بخشد.

    آوازخوانان ونوازندگانی که درآن زمان ازهند به کابل آمدند،عبارت بودند ازميا سمندرخان پدراستاد قربانعلی و پدربزرگ استاد نتو که آوازخوان مشهور و معروفی بوده و شاگردان زيادی تربيه نموده است، که ازآن جمله استاد قاسم شاگرد استاد قربانعلی پدراستاد نتو بوده که بعداً  نزد استاد پياراخان شاگردی نموده است.

    دراين زمان يکی اززنان خواننده بنام مينا نيز به کابل آمد و به دربارامير شيرعلی خان آواز می خواند. درحقيقت با ورود اين هنرمندان، موسيقی هندی درکشورما راه خود را گشود.

      بعد از تصرف نورستان درزمان اميرعبدالرحمان خان يک تعداد مردان و زنان به کابل اسير آورده شدند که دربين آنها يک زن زيبا يی بنام گلشا نيز شامل بود که اين زن نزد پدر کلان استاد نتو ( استاد سمندرخان ) شاگردی نمود و زن ديگری بنام صوبی و دخترش باسم ديتو نيز ازهنرمندان و آوازخوانان ماهری بوده که بنا برگفتۀ بزرگان خرابات ديتو زن عابده و پارسايی بوده و زيارت چهارده معصوم را نيزهمين زن بناء نهاده که بعدها استاد قاسم با اين زن ازدواج نموده است.

    درهمين دوران دو زن ديگری بنامهای کاکل و گورا نيز ازهند به کابل آورده شد که خانم گورا علاوه از اين که آواز گيرايی داشت، درحسن و جمال نيز بی همتا بوده و بعدها سردار امين الله قندهاری اين زن را بخود تزويج نموده است.

    استاد ستارجو پدربزرگ استاد قاسم، عطاحسين پدر و جيلانی سارنگی مامای غلام حسين نيزدرهمين زمان ازکشمير به کابل آمدند که با حضورآنان خرابات و موسيقی کشورمان ، شکل و رنگ تازه تر و کيفيت نوين و بهتری را دريافت نمود و شهرتش زبانزد خاص وعام گرديد.

    قابل ياد آوری است که درعهد سراجيه (دوران زمامداری اميرحبيب الله خان ) زنان آوازخوان و رقاصه ها را جبراً ازکارشان توبه نامه داده و اهل طرب را نيز ازاين محل پراگنده نمودند؛ اما درآغاز سلطنت شاه امان الله درسال 1298 خورشيدی وحصول استقلال افغانستان که ازجملۀ حوادث بزرگ سياسی درکشورمان محسوب ميگردد؛ دولت جوان، با اجرای تحولات بنيادی و دگرگونی های سازندۀ اجتماعی برضد تحجر انديشی، تعصب نگری و انجماد فکری مسلط درجامعه، که طی دوران های متمادی، رکود اجتماعی را بهمراه داشت؛ قامت برافراشت و شجاعانه به مبارزه برخاست. درجملۀ همين دگرگونی های اجتماعی يکی هم تغييرموقف و ارتقاء نام دست اندرکاران موسيقی بود که جای واژه های تحقيرآميز" دُم " و " سازنده" را واژۀ " هنرمند" گرفت که اين ارتقاء موقف هنرمندان موسيقی درجامعه و برخورد احترام آميز نسبت به آنان، زمينۀ آن را فراهم نمود تا هنرمندان بخش موسيقی دوباره با طيب خاطر و فرحت دل به محل اصلی شان درخرابات برگردند.

    طی همين دوره است که برای اولين بار هنرمند بخش موسيقی درپهلوی ساير رجل دولتی قرارميگيرد و برای استاد قاسم مقام ارزشمندی را در دربارقايل ميگردند.

   درهمين آوان بود که اولين پايه ماشين سينما به کابل وارد شد و ازطريق آن فلم های صامت ( بی صدا ) برروی پرده ظاهر گرديد.

      درآن زمان استاد غلام حسين اکثراً با پيانو يا هارمونيه، استاد ناظر با دلربا يا سارنگ و استاد چاچه محمود پدر استادهاشم  با نواختن طبله درعقب پرده، نغمه سرايی ميکردند.

     موسيقی دراين زمان جزء برنامۀ تعليمی و نصاب درسی مکاتب گرديد. چنانچه که استاد قربانعلی پدر استاد نتو درليسۀ استقلال، پيربخش دردارالمعلمين و استاد نتو درليسۀ حبيبيه بحيث معلمين دررشتۀ موسيقی اجرای وظيفه می نمودند.

     بعد ازشورش ملای لنگ که توسط دسايس انگليس زمينه سازی شد و سبب اغتشاش و سقوط نهضت امانی گرديد؛ دروس موسيقی نيزازنصاب تعليمی مکاتب برداشته شد. زيرا يکی ازعوامل اغتشاش نيز همين بهانۀ تدريس موسيقی و ترويج آن درمعارف کشور تلقی گرديده بود.

     دراين جا ضرور به تذکراست که موسيقی درسرزمين ما، تنها و منحصر به هنرمندان آورده شده و کوچيده ازکشورهندوستان نبوده؛ بلکه درگذشته های دور و قبل ازاسلام نيز اشکال متنوع موسيقی با رنگ و تاب تمدن خراسانی وجود داشته، زيرا موسيقی با پيدايش انسان توأم بوده و درهرقاره و سرزمينی که انسان زيست ميکند، موسيقی نيزظهورنموده است.

راگ هايی که امروزدرموسيقی کلاسيک هندوستان مروج می باشد، تمامی آنها مختص به آن سرزمين نبوده؛ بلکه به ملت ها و کشورهای همسايه نيزتعلق دارد.

    آن چنانی که موسيقی طی چند قرن اخير ازهند به سرزمين ما وارد گرديده؛ درزمانه های پيشين دراثرقدرت طلبی و سلطه جويی سلاطين خراسان زمين برای تصرف و اشغال کشور های همسايه، زبان، آيين و کلتور اين خطۀ باستانی، منجمله موسيقی نيز وارد سرزمين هندوستان گرديده که اين خود مبحث تاريخی جداگانه ای را دربرميگيرد.

    آلات موسيقی ازقبيل رباب، تنبور، دهل، سرنای، دف، توله، چنگ، غيجک، سرنده، زيربغلی، نغاره، دنبوره، دوتار، و چهارتاروغيره، ازجملۀ آلات موسيقی اصيل اين سرزمين بوده که ازقديم الايام وجود داشته است.

       سبک غزلسرايی که امروز درهندوستان وجود دارد، اساس آن درگذشته های دوردر سرزمين خراسان بناء نهاده شده بود که بعدها با آميزش و تکامل آن توسط غزلسرايان هندی

به طرز و شيوۀ امروزی درسرزمين ما تبارزنموده است. يعنی اين که اين سبک ازخارج با هنرمندان هندی وارد اين ديارنگرديده است.

     بهمين ترتيب موسيقی سبک هراتی، بدخشی، هزاره گی، پنجشيری، قندهاری، نورستانی، لوگری، شمالی، قطغنی، جنوبی وغيره درکشوروجود داشته که خاصۀ اين سرزمين ميباشد.

     محمدعلی خباز، رجب هراتی وحيدر نمدمال ازجملۀ شوقی های قديم کشور ماست که آنها به لهجه هراتی و آکه عبدالرحمان ازبدخشان با پنج تار، آوازمی خواندند ونظر به شهرت خوبی که حاصل نموده بودند، به دربارها نيزراه يافته و درآن جا هنرنمايی ميکردند.

    طوری که دراين مقال تذکربعمل آمد، علاوه ازخوانندگان و نوازندگان هندی، برخی از هنرمندان سايرمناطق کشورمان نيزنخست درکوچۀ سنگ کش ها و سپس درکوچۀ خرابات اقامت گزين شدند. چنانچه که استاد قربانعلی رباب نواز و خوانندۀ دربار وبرادرش استاد نوروز(پدر استاد شيدای مرحوم)، استاد غلام سخی و غلام نبی پسران استادقربانعلی، استاد ناظردلربا و سارنگ نواز، غلام نبی طبله نواز، استاد امان سنتورنواز، استاد رحيم دلربانواز و طبله نواز و پسرانش حکيم و نسيم طبله نوازان و برادرش شکورآوازخوان؛ کمال لوگری، دری لوگری وپسرانش سلام ورشيد و ماشينی؛ استاد غلام نبی دلربا نواز، مستان سارنگ نواز ، شيرمحمد سارنگ نواز، غلام حسن سارنگ نواز، سليم قندهاری سنتور ودلربا نواز، استاد صابر و استاد اميرمحمد آوازخوانان به شمول کاکا عبدالواحد آوازخوان و سارنگ نواز، هريک از نوازنده گان و آوازخوانان معروفی بودند که درخرابات ازشهرت خوبی برخوردار بودند.

   خلاصه اين که گل دسته های هنرمندان اهل خرابات زياد است که ذکراسمای هريک آنان از توان اين نبشته بدوربوده، لذا به تذکرهمين هنرمندان گران ارج بصورت نمونه اکتفا بعمل آمد.

    آخرين هنرمندانی که ازنيم قارۀ هندوستان به کشورما متوطن گرديده اند، استاد معراج الدين خان ستارنواز معروف با پسرش استاد سراج الدين خان می باشند که اولاً درباغ عليمردان و بعداً داخل حلقۀ خرابات گرديده و تا روزهای آخرحيات به تدريس و نواختن ستار مشغول بودند و اکثرستارنوازان کشور، تربيت يافتۀ همين پدر و پسر می باشند و ديگری ماستر احمد بخش کلارنت نوازاست که ازپاکستان به کابل آمد و جاگزين خرابات گرديد.

    بايد با صراحت خاطرنشان ساخت که خرابات و خراباتيان درطول تاريخ خود مقام شايسته، نقش برجسته و سهم ارزنده ای را درتشکل و آميزش، تنوير و آموزش توده ها ايفاء نمودند. آنان با تربيت و آموزش صدها نوازنده و نغمه سرا ( خواننده ) ازطريق و مجاری رسمی و تدريس خصوصی دررشد و تکامل هنر موسيقی، خدمات والا و ارزشمندی را انجام داده اند.

   خراباتيان درتمامی محافل شادی و سرور خانواذه ها حضوربهم رسانيده و تجليل ازروزهای باستانی، ملی، تاريخی، جشن ها، اعياد و مراسم نوروزی را با هنرنمايی های قابل وصفی رنگين و زينت بخش ساخته و همواره زمينه ساز خلط و آميزش اقشار مختلف مردم دراجتماع مربوط تلقی گرديده اند.

      آوازخوانان خراباتی، بالاخص استادان مسلط درشيوۀ غزلسرايی با سرودن اشعار مختلف ازشعراء متقدم و معاصرکشور، درحقيقت زمينه ساز معرفی وآموزش ادبيات شعری درجامعه ای که اکثريت مردم آن ازنعمت سواد محروم بوده و ادبيات شفاهی درآگاهی شان نقش بسزايی ايفاء نموده؛ گرديده اند.

    درواقعيت امر اين هنرمندان خرابات بوده اند، که اکثريت مردم ما را با سروده های شاعران ناموری چون: مولانا جلال الدين محمد بلخی، اميرخسرو بلخی دهلوی، حافظ شيرازی، صائب تبريزی، حضرت ابو المعانی بيدل و امثال آنها آشناساخته و اشعارشان را بگوش مردم عوام و فاقد سواد رسانيده اند.

     قدرت و توان فکری استادقاسم، استاد نتو، استاد سرآهنگ وعبدالمحمد هماهنگ و برخی ديگر درداشتن ذخيرۀ اشعارسلف و معاصر( شعراء پيشين و معاصر) که ابيات زيادی را درحافظۀ خويش ثبت و ضبط داشته اند، تحسين برانگيزمی باشد.

     اکثريت هنرمندانی که ازهندوستان به اين کشوررحل اقامت افگنده و درخرابات مسکن گزين گرديده اند، پيرو طريقۀ عرفانی چشتيه اند که موسيقی و ساز و آواز جزء عبادت اين طريقه بحساب می آيد.

    درکشورهندوستان ازاين که موسيقی جايگاهش را درقالب مذاهب مختلف جامعه احراز نموده است؛ بنابران ازحمايت اکثريت مردم برخورداربوده وبا داشتن اين موقعيت خاص و استثنايی اش دراين کشور، حمايت طبقات بالايی جامعه، چون شهزادگان، نواب ها، راجه ها وغيره را نيزباخود داشته است. ازهمين جاست که شخصيتهای برجستۀ تصوف و عرفان درهند، چون خواجه معين الدين سنجری چشتی، خواجه قطب الدين بختيار کاکی اوشی(ع) ، بابا فريد شکرگنج فاروقی(ع) خواجه نصرالدين چراغ دهلوی، خواجه نظام الدين محبوب الهی (ع) مشهوربه نظام الدين اولياء و ديگربزرگمردان نيزازطريق حلقه های خانقايی به موسيقی رو آورده اند. ازهمين جاست که اين تصوف اسلامی با يافتن زمينه های مساعدتر درهند، مرکزيت خودرا ازچشت هرات و سيستان و بلخ و غزنه، به شهرهای مختلف هند انتقال داده، درآن جا به مدارج عالی رشد و انکشاف شايانی دست يافت. بعدها اين طريقه ( چشتيه ) که نسبت به ساير طريقه های تصوفی درهند انکشاف بيشترنموده بود، با چهرۀ نوينی وارد افغانستان گرديده و دردوره های واپسين، بويژه پس از انتقال هنرمندان ولايات هندی امپراتوری خراسان درخرابات کابل، با صورت و کيفيت جديدی رشد و گسترش يافت که سهم خراباتيان درآن آشکا ر وبا اهميت می باشد.

     يکی ازخدمات ديگرخراباتيان، تغييرشکل موسيقی عبادی و خانقايی درچوکات مقام ها و راگهای هندی و افغانی ( فارسی- دری) است که دراين راستا هنرمندان خرابات چون: استاد ميا بحرپورخان، استادگام الدين خان معروف به گاموخان، ميا سمندرخان، استاد قربانعلی خان ، استاد نتو، استاد غلام حسين، استاد محمود چشتی، استاد فتح محمد معروف به چاچه فتح، استاد قاسم، استاد سرآهنگ، استادهاشم چشتی، استاد رحيم بخش، استاد موسی قاسمی، حاجی عبدالمحمد هماهنگ و امثال اينها که همه پيروان طريقۀ تصوفی چشتيه بوده اند؛ کارهای ارزشمند و درخور ستايش را دراين عرصه انجام نموده اند. اينها بودند که آهنگهای خانقايی را درچوکات نظام راگهای هندی و افغانی ( فارسی- دری) تنظيم و دربازشناسی موسيقی عبادی و خانقايی درجامعه سهم بسزايی را ايفاء داشته اند. اين آهنگ ها که تعداد آن به صدهاپارچه ميرسد، افزون برآن که روح و روان انسان را نوازش بخشيده وبا تزرع و نياز و زاری بدرگاه ذات کبريايی، جذبه و شور وشوق دروجود آدمی پديد می آورد؛ بهترين ومؤثرترين وسيلۀ پخش عرفان و آشنايی مردم به انواع طريقت تصوفی و بزرگان آنان پنداشته ميشود که اين خود خدمت شايسته ای است برای تداوم عرفان درجامعه.

     بايد ياد آورشد که موسيقی خانقايی قبل از جنگ های تنظيمی و طالبی درکشورما، بويژه درشهرکابل رواج داشته و شب های جمعه اهل تصوف و عرفان دراين محافل اشتراک

می ورزيدند.

    موسيقی دانان اهل خرابات بعد ازبازگشت ازمحافل عروسی برای" مجرايی" به اين خانقاه ها خود را ميرسانيدند. مشهورترين اين خانقاه ها، خانقای پهلوان درکوچۀ علی رضا خان بود که درجنگ های تنظيمی ازبين رفت و ديگری بنام خانقاه سيد مظفرالدين سرشاری درتپۀ سلام موقعيت داشت که نامبرده دربدترين روزگارراکت پراگنی درشهرکابل چشم ازجهان فروبست.

    آهنگهای خانقايی " من جان خراباتم- مهمان خراباتم" که شعرآن ازمستان شاه کابلی و آهنگسازش ميابحرپورخان ويا استاد گاموخان است، يکی ازبهترين نمونه های موسيقی عبادی بحساب می آيد که بعداً با آوازگيرای استاد سراهنگ سروده شده است .

   بهمين ترتيب آهنگ های " توغفورمطلقی و من گدا، چه کنم اگرتو نخوانيم" و" ای عاشقان ای عاشقان، من عاشق ديرينه ام" ازاستاد قاسم، " گل ازدرخت آموخته نازک بدنی را" ازاستاد غلام حسين، " شهی دارم که لولاکش جناب کبريا ميگفت" ازاستاد شيدا، " مرحبا سيد مکی مدنی العربی " ازاستاد اميرمحمد، " بنازم من رسولی را که لولاکش خدا گفته " ازاستاد صابر و نظايرآن ازجملۀ آهنگهای جاودانی است که به رغم مصيبت جبران ناپذير جنگهای خانمانسوز شهرکابل که کوچۀ خرابات ، منازل و خانقاه باغ عليمردان توسط فرهنگ ستيزان قدرت طلب، آتش افروزان شرير و انتقامجويان سيه دل ازبين رفت واين کوچه و اماکن فرهنگی آن مانندساير کوچه های ديگراين شهر که يادگارهزاران خاطره تاريخی و فرهنگی کشورما می باشد، همه آن بخاک يکسان گرديد و ديگر وجود ظاهری ندارد؛ اما تأثيرات معنوی وروان بخش آنها تا به امروز با نام خرابات وهنربجا مانده ازآن جاويدانی و ثبت قلبهای مردم ما و تاريخ کشور گرديده است.

    خراب باد آنانی که چنين خرابات را خراب و خراباتيانش را آوارۀ جهان کردند!

     درفرجام بايد گفت: آنانی که درطول حيات درکوچه های خرابات خلوت نشينی ها نموده، آهنگهای دلنشين خراباتيان راشنيده، ازرموز وقلوب آنان آگهی يافته، اشعارشورانگيزشاعران را استماع نموده واز مصاحبت با روشندلان و مجالست با عارفان، ضميرخويش را شفاف و روشن ساخته ويا اين که درعالم موسيقی عرفانی فنا گرديده اند، باين باور اند که :

به تابوتی ازچوب تاکم کنيد        به راه خرابات خاکم کنيد

به آب خرابات غسلم دهيد         پس از آن بر دوش مستم نهيد

مريزيد برگورمن جزشراب       مياريد در ماتمم جز رباب

                                                        

                                                    با عرض حرمت

 


August 22nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری